اسفند ماه : بوی رایت و سفید کننده و بوی عید ....
بنام زیباترین...
عشقم سلام ...
امروز 15 اسفند ماهِ سالِ91 و فقط 15 روز دیگه مانده که سال نو بشه ...
همیشه بهمن و اسفند ماه رو خیلی دوست داشتم تو این دو ماه همه چیز رنگ دیگه داره ، همه چیز در حال تحولِ ، همه دچار یه استرس زمانی میشن ، بیشتر حرف ها به این جمله ختم میشه که دیگه آخر ساله و باید انجام بدم ، عجله کنم ، بخرم ، تمیز کنم ، عوض کنم ، نو کنم ...
عزیزم ، با همه این حس ها و تغییرات ، امسالِ ما با وجود تو یه تغییر اساسی با سالهای قبل داره ، وقتی بچه بودیم حال و هوای عید برامون فقط معنی لباس عید و هفت سین و عیدی و خونه تکونی مامانا که بواسطه اون بعضی از روزا که از مدرسه میومدیم و تو راه تصویرسازی یه غذای گرم و خوشمزه رو می کردیم با آشپزخونه شلوغ و بهم ریخته ، پنجره های بی پرده ، چهارپایه ای وسط اتاق و بوی رایت و سفید کننده و بوی عید ... مواجه میشدیم و بالاخره خونه تکونی مامان تموم می شد و چند هفته مونده به سال جدید اخطار و تاکید برای تمیز نگه داشتن خونه و ...
عاشق همه این شلوغی ها بودم ، عاشق اینکه مامان و آقا جون با هم صحبت می کردند که فردا بچه ها رو ببریم خرید عید !!!
واااای خرید عید ، اصرار برای خرید رنگی که ما دوست داشتیم ، سایزی که ما می خواستیم ، مدلی که ما می پسندیدیم و انکار از اونا و ... بالاخره خرید چیزهایی که بعضی هاش باب میل بود و بعضی هاش خلاف میل ولی باز برای همشون ذوق ِ وصف نشدنی داشتیم .
خوردن یه ناهار تو یه رستوران و یا ساندویچی شلوغ تو بازا با کلی نایلون خرید زیر میز ...
رسیدن به خونه و پرو و پا کردن اونایی که خریدیم و مرتب گذاشتن تو کمد لباسای مهمونی!!!
عشقم
شاید با خوندن این چیزها اون حسی که من و ما داشتیم نتونی داشته باشی و بهت حق می دم ...
ای کاش تو هم تو این روزها بزرگ می شدی، ای کاش دیشب که اولین خرید عید بردمت تو هم مثل من موقع خوردن پیتزا با نایلون های روی میز و زیر میز می رفتی به اون روزها و اون خاطرها یادت میومد ، ای کاش تو هم ذوق ِ وصف نشدنی عید و خرید عید رو داشتی
کیان ِ مامان
بزار اولین نفری باشم که سال جدید ، سال 92 ، اولین عیدن نوروزت رو بهت تبریک می گه .
زیباترینم تو رو به خدای زیباترین ها می سپارم و آرزوی زیباترین روزها تو سال 92 رو برات دارم .
آره مامانی ، دیروز من و شما به اتفاق خاله مهناز رفتیم یه دوری بزنیم با نیت خرید برای شما ، و خریدیم اولین لباس عید و اولین کفش عیدتو ، دقیقاً با همون ذوق ِ وصف نشدنی روز شماری می کنم که اول فروردین بشه و تو این لباسارو بپوشی ( انشاا... )
این لباسارو حتماً برات به عنوان یادگاری نگه می دارم ولی می خوام که عکساشم بزارم ..
و چقدر بهت میومد لباسات عشقم