کیان عزیزمکیان عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 13 روز سن داره

برای کیانم ، هدیه ی ناب خدا

آلودگی هوا و تعطیلی دو روزه در تهران

1391/9/14 14:35
نویسنده : مامان سارا
569 بازدید
اشتراک گذاری

کیان عزیزم سلام بای بای،

مامانی خیلی دلم هواتو کرده ، دوست داشتم الان خونه پیشت بودم و تو بغلم بودی و من بودم و تو بودی ...

وااااااااااااای بوی بدنت که عاشقشم ( بوی نی نی ها خیلی خوبه آدمو مست می کنه ) بوی بیسکویت مادر مخصوصاً وقتی تازه خورده باشی ، فرنی وااااااااااااای دلم خواست خیال باطل

مامانی خدارو شکر بهتر شدی ، آخه جند روزی بود سرفه می کردی و شبا خوب نمی خوابیدی ، دیشب بردیمت حموم ( منو مامان جون ) بعدش اولش حساب سرحال بودی و بازی و خنده و شیطونی ... قهقهه و من خمیازه خسته و خوابالو ( چند شب بود خوب نمی خوابیدم ) ولی بعدش خوب خوابیدی و تا صبح دو بار بیدار شدی برای شیر خوردن .

دنیای من ، الان داشتم با بابایی صحبت می کردم می گفت دیشب خواب منو تو رو دیده که من و تو دست در دست هم از تو اتاق اومدیم بیرون و تو تازه راه افتاده بودی و داشتی پا به پای من راه می رفتی - بابایی می گفت چه حالی داد این خواب - وقتی منم تصور کردم از ذوق مردم

عسلکم از اول هفته اخبار اعلام کرده بود هوای تهران آلوده اس و نی نی ها نیان بیرون ، ولی چیکار کنم برای اینکه باید برم سرکار شما رو باید می گذاشتیم خونه مامان جون ، ولی از دیروز که بخاطر آلودگی هوا تهران دو روز تعطیل شد ( البته ما تعطیل نیستیم چون ما ریه نداریم که آسیب ببینه سبز) منم که دیدم خیلی هوا بده تصمیم گرفتم بمونم خونه مامان جون تا تو رو بیرون نبریم .

بابایی طفلکی هم مریض شده ، دیشب که تلفنی صحبت کردیم گفت که حالش یکم بده ولی امروز خیلی بدتر شده و برای بعد از ظهر براش وقت گرفتم که بره دکتر و نمی ذاره من باش برم عصبانیمی گه تو زود برو پیش کیان .

همسر عزیزم اگه من پیشت نباشم که خوب نمی شینیشخند دیدی دیشب تنها بودی مریض شدی اونم از دوری من ، اینکار نکن با خودت دیگه عشقم نیشخندزبان

حالا گوش نکن .... از خود راضی

ولی مجیدم شوخی کردم ، به من فرصت بده تا محبتاتو جبران کنم ، وقتی مریض بودم همش پیشم بودی و یک لحظه تنهام نگذاشتی ، همیشه کنارمی و من مفتخرم از این موضوع  ،

                                      الهی سایه ات ابدی بالای سر من و کیان 

                                                        

                             اااااااااااااااوااااااااااااااااااای خدا مرگم بده جوگیر شدم

                                                            خجالت

مامانی من رفتم سر کارم تا بعدازظهر که ببینمت لحظه شماری می کنم و بخدای مهربونی ها می سپرمت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان همای مسیحا جونی
14 آذر 91 15:02
خیلی نی نی جونت خوردنیه. کلی خوشم اومد ازش.ماشالا
راستی مسیحای من توی یه مسابقه شرکت کرده اگه دوست دارین به این آدرس برین و مسیحارو با کد 95 انتخاب کنین و پایین صفحه "رای دهید" رو کلیک کنین. ممنون از محبتت. و بوس واسه نی نی نازت.
http://form.jotform.me/form/23211460349446


ممنون خانومی .
من و کیان جون هم حتماً بهتون سر می زنیم و به آقا مسیحا رای هم می دیم .
زینب (مامان فرشته آسمونی امیرعباس)
15 آذر 91 19:39
دوست خوبم انشالله کنار هم همیشه سالم باشین و شاد