کیان عزیزمکیان عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 17 روز سن داره

برای کیانم ، هدیه ی ناب خدا

قلبم ایستاد وقتی تو رو اینطوری دیدم ...

1391/11/3 11:03
نویسنده : مامان سارا
529 بازدید
اشتراک گذاری

دل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکستهدل شکسته

قلب شکسته من سلام ، عزیزتر از جونم سلام

همیشه از خدا خواستم و می خوام که هیچ بلا و حادثه ای برات اتفاق نیوفته و همه درد و بلاهات بخوره سر من .

دیروز ساعت 4 از شرکت رفتم بیرون و چون برای دیدن صدرا جون و مبینا خانم ( نی نی گولوهای همکارام ) برنامه ریزی کردیم ، تصمیم گرفتم برم فروشگاه یاس ( هفت تیر ) براشون یه هدیه ای بخرم .

از همه جا بی خبر کلی طبقات چرخیدم و برای اون دوتا نی نی گولوها هدیه خریدم و برای شما گل پسر عزیزم هم یه لباس خوشگل و البته برای همسر گرامیم و پدر گرامی شما دو جفت جوراب نیشخند خریدم .

با کلی ذوق سوار تاکسی شدم و دلم برای دیدن تو پرکشید و جلوتر رفت ....

رسیدم خونه مامان جون و تو خواب بودی ، اومدم که مثل همیشه گونه مثل گلتو ببوسم تا کمی از عطش دیدنت کم بشه ، واااااااااااااااااااااااااای خدایاااااااااااااااااااااااااا ، دیدم پسرکم با بینی زخمی و سوراخ بینی های خونی خوابیده .

مثل یه جسم بی جون کنارت افتادم زمین ، خیلی جلوی خودمو گرفتم که پیش مامان جون و آقا جون گریه نکنم نگرانآخه مامان جون بخاطر این اتقاق خیلی خودشو سرزنش کرده و آقا جون خیلی غر به جونش زده اوه

قضیه از این قراره که وقتی تو بغل مامان جون رو مبل نشسته بودین ، جنابعالی وروجک به هوای دست زدن به قندون روی میز با صورت شیرجه زدی و مامان جون هم غافلگیر شده و شما با صورت رفتی روی میز و قندون تعجب ، شیشه میز و قندون شکسته و بینی ات با چند تا خش کوچولو زخمی شده و از بینی ات خون اومده .

واااااااااااااااای چی بگم ، خدا بلا و خطرو از همه نی نی ها و آقا کیان من دور کنه .

به دکترت زنگ زدم که اگر لازم باشه ببرمت پیشش که تلفنی راهنماییم کرد و لازم ندید بریم .

البته اتفاقات دیروز به همین جا ختم نمی شه ، هر دم از این باغ بری می رسد .... نگران

بابا مجید با دست تا آرنج کج گرفته از بیمارستان اومد خونه مامان جون گریه

آره گلم ، بیچاره مامان سارا ، بابا مجید از یک سال پیش انگشتِ شستِ دستِ راستش متفکر بعضی وقتادرد می گرفت و هرچی من بهش می گفتم یه دکتر بره گوش نمی کرد قهر دیروز از درد شدید تصمیم گرفته به حرف یکسال قبل من گوش بده ( البته خیلی هم دیر نشده می بینی که ) و بره دکتر و پس از کلی معاینه و عکس و متخصص و جراح و ... مشخص گردید استخوان انگشتِ شستِ دستِ راست بابا مجید نیشخند مو برداشته و باید گچ گرفته بشه گریه 

خدایا سومیشو به خیر کن  ، دستت درد نکنه من دیگه طاقت ندارم به خودت قسم اوه

خدارو شکر حال هر دو مسدوم خوب گزارش شده ( چند لحظه پیش زنگ زدم خونه مامان جون حال شمارو جویا شدم فرمودن شما صبحانه میل کردید و دنبال خاله سمیه که امروز نرفته اداره مثل جوجه ها راه افتادی ( البته چهار دست و پا ) و بابا مجیدی هم درد انگشتِ شستِ دستِ راستش برطرف شده ولی از وجود این گچ ناراضی هستن ماچ ( بوس برای اوف هر دوتاتون )

دلم ریش میشه این عکستو می بینم ولی خوب گذاشتم

(راستی سحر جون -مامان آمیتیس می گه از بس عکس کیان و تو وبلاگش گذاشتی بچه چشم خورده ، تو رو خدا دوست جونا هر وقت عکس هر نی نی رو می بینین یه ماشا... بگین منم اینکارو همیشه می کنم گاهی از دوست داشتن نی نی هامون چشم می خورن - البته ببخشید که این جسارتو کردماخجالت)

این عکستو گذاشتم که عمق فاجعه با اون لبخندِ خوشگلت کمتر بشه ( مامان سارا قربونت بشه )

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (26)

مامانی رادین دردونه
3 بهمن 91 11:15
الهی بمیرم بلا ازت دور باشه ایشالا زودی خوب بشی عزیزم


مرسی دوست عزیزم
مامان یه فسقِلی
3 بهمن 91 13:15
دلمـــان شکست .... !

خیـــــــــــــــــــــــلی برای یه مادر سخته که حتی یه خراش کوچولو رو صورت بچه ش ببینه ...

اما خب، چه میشه کـــــــــرد ...

ما هم وقتی خودمون نی نی بودیم، کلی زخم و اینا رو بدنمون اومد و رفت و بزرگ شدیم ...

ایشالا بلا دوره


راست میگید
ایشاا...

مامان ماهان
3 بهمن 91 14:27
الهی بمیرم برات عشقم نبینم دیگه صورت فندقیتو اینجوری اشکمو در آوردی وروجک سارا جون امیدوارم دیگه این صحنه رو نبینی انشاالله زود خوب میشن هردو مسدومتون. پسر شیطنتش زیاده، بنده خدا مادرت چقدر هول کرده . ببخشید فضولی میکنم اگر برات امکان داره یه خروس بکش. بلا ازتون دور باشه مخصوصا از عشق من.


بخدا برای کیان عقیقه هم کردیم ، هر روز هم صدقه براش رد می کنیم ، ولی نمی دونم چرا اینطوری میشه .
ولی چشم حتماً اینکارو می کنیم دوستم
مامان امیرکیان
3 بهمن 91 17:56
عزیییییز دلم چه روحیه خوبی هم داری هزار ماشاالله! عیب نداره خاله بزرگ میشی یادت میره سارا جون خدا رو شکر که چیز مهمی نبوده. الان لحظه اذان بود. دعا کردم که هیچ مادری از این صحنه ها نبینه. ایشالا همسری هم زودتر خوب بشه. حتما روزی سه بار قل هو اله رو براش بخون و بهش فوت کن.
سحر مامان آمیتیس
3 بهمن 91 19:07
آخ بمیرم برات الهی قربونت برم من مامانت صبح تعریف کرد دلم ریش شد دورت بگردم خاله


دیدی خاله سحر چی شدم
saba
3 بهمن 91 20:34
سلام.وبلاگ واقعا زیبایی دارید
من وارد کننده برچسب های دیواری(دکوراسیون منزل) هستم لطفا به وبلاگ من سر بزنید ونظر خود را بگویید واگر مایل بودید تبادل لینک کنیم
با تشکر http://dewall.blogfa.com/



ممنون ، حتما سر می زنم
مامان کیان
3 بهمن 91 22:49
کیاااااااااااااااااااااانم
اخ که این بچه ها ادمو پیر میکنن تا بزرگ بشن.خدا حفظشون کنه.
سارا کیان منم 1 ساعت پیش با کله افتاد زمین و غش کرد از گریه الانم خوابه.خیلی نگرانم که چیزیش نشده باشه!!!


اااااااااااالهی بمیرم آخه شما کیانا چرا اینطوری می کنید
نگران نباش ایشاا... چیزی نشده
الی مامان آراد
3 بهمن 91 22:50
بلا ازت دور باشه خاله جون تو رو خدا بیشتر مواظبش باشینالبته میدونم تموم سعی هر مادری همینه ببخشین هاااا


چشمممممممممممم عزیزم
lمامان نسرین
4 بهمن 91 12:16
وااااااااااااااای خدا الهی بمیرم برات عزیزم ایشالله که زودی خوب بشی خدا رحم کرده .جیگرتو برم که بازم خوش اخلاقی و میخندی با اینکه اووووووووف شدی بیا ببینمت یه ذره بچلومت
زینب ( مامان فرشته آسمونی امیرعباس)
4 بهمن 91 14:13
سلام...
الهی دورش بگردم...
وای خوندم مو به تنم سیخ شد...
خدارووشکر به خیر گذشت یه خروس قربانی کن


آره خدارو شکر به خیر گذشت
می خوایم همین کارو بکنیم دوستم
نرگس مامان باران
4 بهمن 91 15:17
خصوصی دارییییییییییییییییییییییییییییییی
saba
4 بهمن 91 19:58
سلام ممنون به وبلاگم سر زدی با افتخار لینک شدی Dewall.blogfa.com کد 639 اندازش 75*55 است که قیمتش هست 45000تومان شما آدرس رو خود و یک شماره تماس به ما میدید ما برای شما هر جای ایران که باشید رایگان ارسال میکنیم بعد شما وجه آن را پرداخت میکنید.
مامان راضیه
5 بهمن 91 0:24
وای الهی بمیرم مامان سارا نمی دونی چه حالی شدم وقتی عکس کیان و اینجوری دیدم :o الهی بگردم دلم ریش شد ببوسش از طرف من هزار ماشالا راست می گه دوستت فکر کنم چشم خورد بچه ما رو از حال کیان جون بی خبر نذار
مامان ریحان عسلی
5 بهمن 91 8:35
سلام الهی ایشالا زودی خوب بشی خصوصی
مامان نگین
5 بهمن 91 16:04
آخییییییی عزیزم! حق داری...ان شا لله که بلا به دوره! خدا رحم کرده
سیب سرخ کوچولو
6 بهمن 91 15:45
سلام مامان سارا جون.عزیزززززززززم.چقدر خدا رحمش کرده.سارا جان کاش یه دونه ازین چشم زخما رو بالای صفحه ی کیان جون میزدی.به نظرم خیلی موثره.چون جدا گاهی از محبت هم چشم میخوره.قصد دخالت ندارم عزیزم فقط به نظرم جدا تاثیر داره این چشم زخما.برای کیان جون تا میتونی وازلین یا روغن کنجد بزن که جاش نمونه.خدا حفظش کنه انشاالله


عزیزم این چه حرفیه ؛ اتفاقاً خودمم به این فکر افتادم تو نت سرچ کردم چیز خوشگلی پیدا نکردم . ممنون میشم اگه تصویر و ان ایکاد خوشگل پیدا کردی بهم بگی
مامان محمد و ساقی
6 بهمن 91 20:24
سلام سارا جون شرمنده من دیر رسید چه خبره اینجا خدا بد نده گلم ایشا... هر دوشون زود خوب میشن هر چقدر از بچه خوب نگهداری بشه بعضی اتفاق ها می افتن.نباید کسی سرزنش بشه.تو سن کیان طبیعیه.
الهه مامان رادین
6 بهمن 91 20:53
فداش بشم الهی ....ایشالا بلا دوره دیگه ...هر چقدرم مواظب این کوچولوه باشیم بازم اینا یه کاری دست خودشون میدن دیگههههههههه
نرگس مامان باران
7 بهمن 91 0:13
سلام سارا عزیزم
ببخشید نتوستم جواب smsرو بدم اخه از همون روز گوشیم جا مونده دست مامان متین طلا
خیلی روز خوبی بود وخیلی دلم میخواست شما هم بودین ولی دوستم عیبی نداره ایشالا تو قرار بعدی حتما هم دیگرو میبینیم البته حق میدم به دوستات خب دلشون نمی اومد زود از شما دو تا گل دست بکشن
ولی حیف شدمن خیلی دوست داشتم کیان جونمو ببینم
ودر اخر


سلااااااااااااام ، وای فکر کردم از اینکه نیومدم از دستم نارحتی جواب اس ام اس هامو ندادی خیلی دلم می خواست بیام ولی اون روز انقدر ترافیک بود که ما ساهت 1 رسیدیم خونه دوستم و اونا هم نذاشتم زود بیام .
پس حسابی خوش گذشته ، دوستم برای برنامه بعدی حتما خبرم کن
منم خیلی دوست داشتم شما و باران شبیه کیانمو ببینم

صفورا مامان آوا
7 بهمن 91 12:03
وااااااااای الهی بمیرم براش داشتم پستتو می خوندم گریم گرفت منم اصلا نمی تونم ناراحتی و درد نی نی ها رو تحمل کنم خدا خودش همشونو حفظ کنه
سارا جوون اگه میومدی خییییییلی خوشحال میشدیم
رمزم خصوصی میذارم


صفورا جون خیلی بد بود ایشاا... خدا برای هیچ بچه و نی نی نیاره
منم خیلی دوست داشتم بیام ولی کم سعادت بودم ایشاا.. قرار بعدی
آوای عزیزمو ببوس



مامان یلدا و سروش
7 بهمن 91 16:00
بلا به دور باشه مامانی. اسپند رو همیشه در نظر داشته باش و صدقه هم یادت نره.
خدا حفظ کنه این گل پسری رو . مامانی مهربون اگه با تبادل لینک موافقین لطفا با ذکر شهرتون خبرم کنید تا کنار اسمتون بلینکم


موافق هستم صددرصد - من تهران هستم
شما رو لینکیدم
گوگولی
7 بهمن 91 18:40
سلام عزیزم ای میلت به درمورد قالب به دستم رسید سارا جون فقط کافیه چند تا از عکس های کوچولوتونو برام بفرستید و بعد من براتون قالب رو طراحی می کنم و کد های اون رو یک یا دو روز بعد براتون ای میل می کنم وشما کد ها رودر محل ویرایش قالب جایگزین کدهای قبلی می کنید و ثبت رو میزنید
به همین راحتی


ممنونم ، چند تا عکس براتون ایمیل کردم دوستم
پرهام
7 بهمن 91 23:13
ان شالله همیشه سالم باشی کیان جون


ممنونم
مامان فرشته کوچولو
8 بهمن 91 6:19
سلام مامان سارای عزیز ممنون که به وبلاگم سر زدین خدا گل پسری رو براتون حفظ کنه ایشاالله که همیشه صحیح و سالم باشه


خواهش می کنم ، سلامت باشین همچنین نی نی گولوی شما
الی مامان
8 بهمن 91 18:14
مهسا(مامان هستی)
10 بهمن 91 15:37
الهیییییییییییییییییییی بمییییییرم . واااای دلم کباب شد
خدارو شکر به خیر گذشت


خدارو شکر