شمارش معکوس در اسفند سال 91
کیان عزیزم ، سلام
سلامی به شور و اشتیاق این روزها ، اشتیاقی که منجر به ترافیک سرسام آور خیابونا شده شوری که حتی اگه چیزی نمی خواهی بخری باز تو هر مغازه سرک می کشی
کیانم ، این روزها به واسطه سن کمت این شور و اشتیاق رو درک نمی کنی ، اگه بدونی این روزها دیدن بچه های کوچولو که گوشه چادر و مانتوی ماماناشونو می کشند به سمتی که فروشنده ای بساط سفره هفت سین چیده چه دیدنی است ، ماهی قرمز تو تنگ ، سبزه های پر و کچل ، تخم مرغ های رنگی ،سمنو ، سنجد و سیر و سماق ...
آره پسرکم ، اینا هفت سین سفرۀ نوروزی ما ایرانی هاست ، به همون زیبایی و شکوه درخت کریسمس و سورتمه و بابانوئلی که چند روز پیش تو آتلیه سها باعث شده بود از دیدنشون چشمات برق بزنه ...
حتماً هم با شکوه تر و پر معنا تر از درخت کریسمس و چیزهایی که بهش آویزن میشه ...
کیانم ،
امروز بیست و هشتم اسفند ماه سال نود و یکه و امروز رو هم تا عصر بدون تو سپری خواهم کرد ، به شوق و ذوق دیدنت لحظه شماری می کنم مامانی ...
من الان سر کارم !!!!!!! و شما خونه مامان جون ، از بعد از ظهر امروز من و شما و بابا مجید و 29 اسفند و روزهای پایان سال 91 رو با هم خواهیم بود انشاا...
عاشقتم عشقم
عیدت پیشاپیش مبارک