عاشقتم فقط همین ...
....
چند روز پیش داشتم خونه رو گرد گیری می کردم برای اینکه جلوی چشمم باشی و خیالم راحت باشه بهت گفتم کیان جون بیا به مامان کمک کن اینجارو تمیز کن ! یه دستمال هم دادم دستت !
یه دفعه دیدم رفتی تو آشپزخونه و درکابینت باز کردی و شیشه پاکن آوردی و با دستمالت شروع کردی به تمیز کردن میز !!!!!!!!!!! عاشقتم چی بگم ؟!
....
بعضی وقتا گوشی خونه رو یا موبایل من یا بابایی می گذاری دم گوشت اونم برعکس ! بعد شروع می کنی به راه رفتن از این اتاق به اون اتاق و حرف می زنی یه وقتایی هم وسط حرفات میگی باشه باشه !!!! عشقم
....
شبها برای اینکه ساعت خوابت رو تنظیم کنیم از ساعت 10 شب چراغ هارو خاموش می کنیم و فقط به نور آباژور بسنده می کنیم ! بهت شیر می دم تا بخوابی وسطاش یه نگاه به بابا می ندازی بابا برای اینکه تو بخوابی چشماشو می بنده و شروع می کنه به خوروپف !!! چند وقت پیش همه چراغ هارو خاموش کردم و آباژور فقط روشن بود ، با صدای بلند شروع کردی به خوروپف اونم در حال راه رفتن !!!! عشقمی
....
کیان چندبار این سوال رو ازت کردم که ...
ولی هنوز هیج جوابی ندادی ، دل خوشم به اینکه خیلی کوچیکی و فعلاً بلد نیستی حرف بزنی و منتظرم که یه روز وقتی ازت پرسیدم : کیان انقدر که مامان تورو دوست داره تو هم مامانو دوست داری ؟
وتو بگی : خیلی دوستت دارم
.....
عشقم دوستت دارم