عروسی عمو امید
عسل مامان سلام
ببخشید که مامان زیاد وقت نمی کنه برات بنویسه ولی هر بار که برات بنویسم زیاد برات حرف دارم که بزنم .
عزیز مامان دیروز با خاله صبا ( از همکارای مامانی تو پارس آنلاین ) صحبت می کردم ، خاله صبا الان تو کیش زندگی می کنه . خاله صبا الان یه دختر نانازی به اسم باران داره که تقریباً ١١ ماهشه
خاله صبا همیشه منو تشویق می کرد تا زودتر بچه دار بشیم و وقتی شنید که خدا تو رو به ما داده خیلی خوشحال شده بود . دیروز که با خاله صبا صحبت می کردم خیلی سراغتو می گرفت و دوست داشت که من و بابایی چند روزی بریم کیش پیششون .
خاله می گفت باران سرخک گرفته ( الهی ، جانم ، دلم برای بچه ها که مریض می شن می سوزه )
فرشته کوچولوی مامان ، ٢٧ این ماه ، عروسی عمو امید .( فکر می کنم خیلی خوش بگذره )
دیشب عمو امید خونه ما بود و عکس ٥٨ روزگیتو بهش نشون دادم . عمو امید هم مثل من عاشق بچه هاست . .من و بابایی کلی کار داریم و باید کلی خرید کنیم . ای کاش به دنیا اومده بودی و می رفتیم قشنگترین لباسو برات می خریدیم . عروسک مامان .
عمو امید می گفت وقتی با زن عمو فروغ رفته بودند خرید یه صندلی کوچولو دیدن و برات خریدن ( دستشون درد نکنه ).
عسل مامان خیلی دلم می خواد زودتر ببینمت . از همین الان عاشقتم عزیز مامان.
پنجشنبه گذشته رفتم پیش دکتر ( فرشته مامان ایشاءا.. دکتر بهمنی قراره تورو بدنیا بیاره بخاط همین از روز اول پیش دکتر بهمنی پرونده تشکیل دادم ) و جواب آزمایش غربالگری و سونوگرفیتو بهش نشون دادم و خدا شکر دکتر گفت هم چیز عالی و طبیعی و تو یه فرشته سالمو نازی قربونت برم .
دکتر بهمنی تا عکس سونوگرافیتو دید گفت این عکسو برای یادگاری قاب کن و نگه دار ( حتماً اینکار رو هم می کنم ، البته تو وبلاگت گذاشتم ) .
عزیز مامان ، خاله سحر که نی نی تو دلش ٨ ماهشه رفت مرخصی و تا یک ماه دیگه دختر نازش به دنیا می یاد ( براش دعا می کنم که به خوبی و خوشی این دوران براش سپری بشه ).
گل مامان ، فعلاً ازت خداحافظی می کنم . مامان عاشقته و خیلی دوستت داره .
بای بای و ماچ ماچ