هشت ماهگیت تموم شد ماه من
کیان عزیزم سلام
مامانی امروز شدی 8 ماه و 1 روز و 2 ساعت و 9 دقیقه و 32 و 33 و 34 و 35 و .... ثانیه
ااااااااااااااااااااااااااالهی مامانی فدات بشه عشق همیشگی و جاودانی من
امروز وقت دکتر داری برای چکاپ 8 ماهگیت
می دونی این روزها چقدر دوستاشتنی شدی ؟!!!
دو تا دندونات هر روز بیشتر داره خودنمایی می کنه
چهار دست و پا میری و بعد از چند لحظه فراموش می کنی چطوری داشتی چهاردست و پا می رفتی و شروع می کنی به خزیدن
عاشق جعبه دستمال کاغذی ، کنترل ، موبایل ، تلفنی
می تونی به مبل یا دیوار تکیه بدی و بایستی و تمام تلاشتو می کنی که نیوفتی
یاد گرفتی دعوا کنی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آقا جون همیشه برات می خونه و اگه نخونه با صدای بلند دعواش می کنی ( اِ اِ اِ ... ) و بعد که خوند شروع می کنی به تکون دادن کمر و دست و پا
دست دستی یاد گرفتی
با چنان ذوقی می پری بغل بابایی که اونو ذوق مرگ می کنی طوری که همه جا داره تعریف می کنه
تا به امروز علی الرغم سختگیری های من و بابایی تو تغذیه ات ، مامان جون به شما همه چیز می ده که بخوری : سوپ میکس شده یا نشده ! برنج وآب خورشت اونم از هر نوعش !!! پوره سیب زمینی که عاشقشی ! فرنی اونم با چند تیکه بیسکویت مادر ! لیمو شیرین اونم نه آبش مثل آدم بزرگا که باید بزاریم دم دهنت و فشار بدیم تا تو بخوری ! زرده تخم مرغ ! قطرهای آهن و A+D و مولتی ویتامین که من نوشتم و روی یخچال زدم تا مامان جون فراموش نکنه !
خلاصه همه چیز اونم با دوتا دندون
بهترین نعمت خدا ، مامان عزیزم بخاطر همه زحمتایی که برای من کشیدی و حالا برای قلب من می کشی ممنونم ، با چند کلمه نوشتن نمی تونم وصف کنم همه خوبیهاتو ولیکن می تونم به پسرکم یاد بدم که قدر نعمت بزرگ خدا یعنی مادر را تا آخر عمر بدونه
کیان عزیزم ، یعنی الان چند سالته که داری این نوشته هارو می خونی ؟
کیان عزیزم ، نمی دونم وقتی داری این خاطراتو می خونی من پیشت هستم یا نه ( خدایا خواهش می کنم باشم ... ) شاید تو آشپزخونه باشم و مشغول کارای خونه ام ، شاید رو مبل نشستم و دارم کتاب م یخونم یا تلویزیون نگاه می کنم ، شاید سرکارم و خونه نیستم ، شاید .... ولی قول بده این خاطره رو که خوندی مامان هر جاست بیا پیشم و یه بوس بده یا یه زنگ بزن یادم بنداز که یه روز با چه عشقی خاطرات 8 ماهگیتو ثبت کردم ، باشه کیان مامان ؟
به قول ننه جون ( مامانِ مامان جون که با مامان جونینا زندگی می کنه - هر وقت از سر کار میام دنبالت می گه سارا اومد و قلبشو گذاشت سر جاش ، با شعر می خونه سارا می ره قلبشو درمیاره می زاره خونه ، سارا میاد قلبشو می ذاره سر جاش ) قلب مامان که الان خونه ای به خدا می سپارمت
ادامه مطلب : عکسای هشت ماهگیت ماه من
داری سعی می کنی که نیوفتی
دنیای مامان وقتی می خندی دنیا واسه من میشه
لیمو شیرین اینطوری می خوری