کیان عزیزمکیان عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 9 روز سن داره

برای کیانم ، هدیه ی ناب خدا

بی بهونه دلم بهونه گیرت شد

1391/11/21 16:30
نویسنده : مامان سارا
709 بازدید
اشتراک گذاری

کیان عزیزم ، بازم مثل همیشه دلم بهونه گیرت شده دل شکسته

الان داشتیم با بابایی تلفنی صحبت می کردیم ، بخش بیشتر حرفامون تو بودی قلب عشقم یاد کردیم از خندیدنات ، شیطنتات ، لجبازی هات ( جدیداً یاد گرفتی لجبازی می کنی متفکر وقچیزی و ازت می گیریم که نکنی تو دهنت ،خودتو می ندازی رو زمین پاهاتو می بری بالا و می کوبی زمین قهقهه البته با خنده نه با گریه نیشخند ) 

یاد این افتادیم که بابایی همش بهت می گه: عسل بابا ، نفس بابا ، جیگر بابا کیه کیه ؟ و تو چشاتو ریز می کنی و می خندی

وااااااااااااای کیان خیلی دلم هواتو کرده مامانی خیال باطل 

چه لذت بخشه وقتی مثل دیونه هاتو خیابونو و تو تاکسی و هر جا که یاد خندیدنت و شیرین کاریهات میفتم  بلند بلند با خودم حرف می زنم و  قربون صدقه ات می رم 

یاد این می افتم که چطور از پایه میز می گیری و بلند می شی و چهار ضلع میز روز ضلع به ضلع طی می کنی ( الهی فدات بشم من )

یاد اینکه وقتی می خواهی بشینی با ترس ، با یه دستت که هنوز لبه میزو گرفتی ، دست دیگتو میاری پایین به قصد به زمین رسیدن و تا جایی میایی پاییین که حس می کنی الان می تونی دستتو ول کنی و دستتو ول می کنی و با ک و ن  می افتی زمین و شروع می کنی چهار دست و پا رفتن ( الهی قربونت برم من )

یاد تویی که هدیه ناب خدایی ، بهترین یاد دنیاست عشقم .

بوووووووووووووووووووس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

گوگولی تمپ
21 بهمن 91 16:55
اره دیگه فعال شدم اره عزیزم میشه اون جوری که گفتی هم سفارش داد کلا هرچی عشقتون کشید سفارش بدید
مامان دانیال
21 بهمن 91 20:32
قالب نو مبارک کیان جون.
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
22 بهمن 91 1:10
چقدر با احساس نوشتید ...


ایشالا همیشه آقا کیان واستون بخنده و دلتون رو آب کنه ...





ممنونم دوستم
مامان ماهان
22 بهمن 91 15:30
خدا همه فسقلی هارو برای مامان و باباهاشون حفظ کنه. امیدوارم همیشه خوش باشین باهم و در کنار هم باشین


الهی آمین
صفورا مامان آوا
23 بهمن 91 11:25
بیا وبلاگمبه یک مسابقهدعوت شدی


چشم مامان صفورا
الی مامی آراد
24 بهمن 91 1:41
عزیزم


پرهام
24 بهمن 91 11:40
خیلی خوندنی نوشتی 2-3 از روش خوندم یجوری چسبید



قربون شما
مامان نگین
24 بهمن 91 16:38
خاصیت ما مادرا اینه که حتی وقتی بچه هامون پیشمون هم هستن دلتنگشونیم!!


و چه حس قشنگ و آزار دهنده ای
مامان محمد و ساقی
25 بهمن 91 13:41
سارا جون چون شاغل هستی اینطوری میشی.خوب یه کاری میتونی بکنی.هر وقت بی بهونه به یادش میفتی یه بهونه جور کن برو خونه مامان ببینش دیگه و بعد هم بچلونش و بخورش


فکر کنم اگر اینکارو بکنم حتماً اخراج بشم و دیگه برای همیشه پیش کیان می مونم و دیگه دلمم بی بهونه بهونه نمی گیره