دعوت به یک مسابقه از طرف یک دوست
کیان عشق مامان ، باز ما به مسابقه دعوت شدیم
( این میشه دومین مسابقه ای که تا بحال شرکت کردی )
صفورا جون مامان آوا خوشگله ، ما رو به یک مسابقه که اونم پاسخ به سوال :
هدفتون از ساخت این وبلاگ چی بوده ؟
دعوت کردن ( ممنونم صفورا خانومی )
من از گذشته ها خاطراتمو ثبت می کردم ،وقتی یه بچه مدرسه ای بودم وقتی دبیرستانی شدم و وقتی رفتم دانشگاه ، می نوشتم روزها و خاطرات بد و خوب رو ، تو دفتر خاطرات و گاهی تو تقویم جیبی که همیشه پیشم بود ( هنوزم چندتاشونو دارم ) ، دوست داشتم زمانایی که می شستم و خاطرات سالهای قبل رو می خوندم .
الانم خیلی خوشحالم که دارم خاطرات با تو بودن رو ثبت می کنم ، لحظه لحظه با تو بودن ، قدم به قدم با تو بزرگ شدن ، با تو خندیدن ، با تو گریه کردن ، با تو بازی کردن و با تو بچگی کردن ، نوزادی رو تجربه کردن ، شش ماهگی ، نه ماهگی را به پایان رسوندن .
اول وبلاگت نوشتم که این وبلاگ رو به تو تقدیم کردم که فرشته ای از بهشتی ، می خوام که وبلاگت بشه همون تقویم جیبی مامانت که همیشه همراه بود و توش می نوشت ، برات می نویسم لذت با تو بودن رو تا خودت بتونی بنویسی لذت زندگی رو .
عشق مامان همه هدفم از ساخت این وبلاگ این بود
عشق مامان خوب بمون
از همون خوبهایی که من عاشق هستم
حالا هم باید سه تا از دوستای خوبمو به این مسابقه دعوت کنم
دوستای خوب که خیلی زیادن ، بعضی از اونا هم توسط بقیه دوستای خوبه دیگه به این مسابقه دعوت شدن منم شما سه تا دوست گرامی رو به این مسابقه دعوت می کنم :
مامان نفس و کنجد کوچولو
مامان منیر و ماهان عسلی
زینب خانومی و روزنه های امید