کیان عزیزمکیان عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 12 روز سن داره

برای کیانم ، هدیه ی ناب خدا

یک ماهگی ات

1391/3/23 17:14
نویسنده : مامان سارا
717 بازدید
اشتراک گذاری

کیان عزیزم سلام مامانی 

روز 12 خرداد 30 روزه که زندگی من و بابایی و شادتر کردی ، انگار 30 ساله که پیشمونی  و امروز 41 روزه شدی، انقدر بهت وابسته شدیم که یک لحظه هم نمی تونیم ازت دور باشیم .

هر لحظه که تو بغلمی فقط خدارو بخاطر تو شکر کردم ، از اینکه اجازه داد یکی از فرشته هاش بیاد رو زمین و زندگی من و مچیدو بهشت کنه ازش تشکر کردم .

کیانم انقدر دوست دارم که تابحال هیچکس اینطوری دوست نداشتم.

کیان ، زندگی مامان

تو این چند روز فرصت نمی کردم به وبلاگت سر بزنم و برات بنویسم .

امروز 41 روزت شده و الان تو بغلم خوابیدی و داری شیر می خوری ، الان خونه مامان جونیم . مامان جون و آقای جون امشب دارن می رن مشهد ( خوش بحالشون ، انشاا.. به زودی سه تایی من و تو بابایی می ریم پابوس امام رضا(ع) )

تو این جند وقت اتفاق های زیادی افتاده که من مهمترینشو برات می گم :

چند تا از دوستام  (الهام منتظری که خودش یه نی نی تو راه داره ، خواهرش فاطمه ، مریم پابوس ، آسیه بیاضیان و مریم پاکدل ) اومدند دیدنت . خیلی خوش گذشت اونروز . کلی گفتیم و خندیدیم . خاله مهناز هم پیش ما بود .  دستشون درد نکنه

از این چند روزی که گذشت برات بگم : شبهاش خیلی بیقرار بودی ، دل دردت خیلی اذیتت می کرد . همش به خدا می گفتم دل دردت بیاد برای من و تو دل درد نداشته باشی . می خوام برات بمیرم وقتی از دل درد پاهاتو تو شکمت جمع می کنی و انگشتاتو مشت می کنی .

وقتی تو خوابی انقدر معصومی که دوست دارم کنارت بشینم و فقط نگات کنم .

15 روزگیت بردیمت دکتر برای قد و وزنت .

قد همون 51 سانتی که به دنیا اومده بودی و وزنت 3کیلو و 700 گرم (300 گرم افزایش وزن داشتی )

30 روزه که شدی رفتیم دکتر دوباره برای قد و وزنت .

قد 53.5 سانتی شدی و وزنت 4کیلو و 400 گرم ( هزار ماشاا.. )

دکتر که معاینه کرد گفت به زودی باید ختنه بشی.

روزی که بردیمت برای ختنه ؛ بدترین روز عمرم بود پشت در اتاق عمل صدای گریه هاتو که می شنیدم انگار داشتند قلبمو از سینه بیرون می کشیدن . منم با تو گریه می کردم .

مامان جون و آقا جون هم با ما بودن ، آقا جون دیگه طاقت نیاورد و از پشت در اتاق عمل دور شد . بابایی که تو حیاط بیمارستان منتظر بود چون طاقت نداشت صدای گریه هاتو بشنوه .

وقتی آوردنت بیرون دیگه گریه نمی کردی و اشکت روی گونت بود ( الهی قربون اون اشکت برم )

6روز از ختنه ات گذشته بود که رفتیم دکتر برای معاینه ، وقتی دکتر معاینه ات کرد به پرستار گفت ببرینش برای درآوردن حلقه ، من مات و مبهوت به دکتر گفتم مگه نباید حلقه به صورت طبیعی بیافته ولی دکتر بد اخلاق با عصبانیت گفته نه . از لای در دیدمت که داشتی دست و پا می زدی . دوست داشتم برات بمیرم . انقدر گریه کردی که دیگه صدات گرفته بود . وقتی اومدی تو بغلم سریع آروم شدی و تا خونه تو بغلم بودی .

تا بحال نشنیده بودیم که حلقه رو دکتر خوش دربیاره ، مامان جون که شنید کلی با من دعواکرد که چرا اجازه دادم اینکارو بکنن . باباخشایار که شنید گفت پنج شنبه می رم سراغ دکتر و بیمارستان .

خداکنه زودتر خوب بشی و منو از نگرانی در بیاری .

دیروز هم مامان جون بردت حمام برای 40 روزگیت . عاشق آب گرم و حمامی . اصلاً گریه نمی کنی و دست و پا نمی زنی .

چند روزیه که به رنگ ها عکس العمل نشون می دی یکی از عروسکات که جغجغه هم هست رو خیلی دوست داری وقتی تکونش می دیم بهش ذل می زنی و ساکت می شی .

الهی فدات بشم بزار چند تا از عکس هاتو بزارم تا دوستام ببین که چقدر عوض شدی .

ببین پشه لپتو خورده

قربون تفکرت مادر

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان ریحان عسلی
23 خرداد 91 19:12
سلام
خدا نگه دارش باشه براتون
اگه شیر خودتو میخوره هر چیزی نخور که باعث درد شکمش بشه و شربت کولیکیدز ساخت آلمانه خیلی خوبه من وقتی ریحانه دل درد داشت میدادم بهش عالیه زود خوب میشد


مرسی عزیزم ، اتفاقاً منم خیلی مراعات می کنم دلم برای یه قرمه سبزی لک زده . دکتر هم به کیان همین شربتو داد و خداروشکر خیلی موثر بود فقط صدتا داروخانه سر زدیم تا پیدا کردیم اونم با پارتی !!!
مامان ریحان عسلی
23 خرداد 91 19:12
راستی یه ماهه شدنتم مبارک


مرسی خانومی
مامان محمد و ساقی
24 خرداد 91 19:24
سلام .چطوری مامانی؟این پسملمون چقدر بزرگ و خوشگل شده هزار ماشاا....
عکساش خیلی قشنگن.لباساشم همینطور.
ایشاا... زود خوب میشه.
راستی میتونم بپرسم کدوم شهر هستید؟


سلام خانومی ، خداروشکر ما خوبیم . پسرم داره خیلی زود بزرگ می شه همیشه دوست دارم بچه ها بچه بمونن . ما تهران هستیم . مدرسه ها تعطیل شد به سلامتی فکر کنم شما معلم هستید نه ؟
از طرف من ساقی جونو ببوسید و به حاج محمد سلام برسونید
مامان محمد و ساقی
25 خرداد 91 11:43
سلام عزیز دلم.مرسی که اومدی پیشمون. من خونه دارم گلم.مرسی که شهرتو گفتی میخوام جلوی لینک کیان جون بنویسم. دوستون دارم.
مامان رادین
28 خرداد 91 16:16
عزیزززززم...چقده ناز شدی ماشالا.....قربونش بشم چقدر در د کشیده کیان کوچولو.....ولی راحت شده عوضش گل پسر
مامان نسرین
31 خرداد 91 14:02
هزار ماشالله به کیان جونی بزرگ شده چشماش چه رنگیه سارا؟
مامان کیان
4 تیر 91 14:04
برای کیان جون


به به سلام ، خیلی خوشحالم که با مامان یه گل پسر هم اسم پسرم آشنا شدم . وبلاگ آقا کیانو خوندم . عزیزم . انشاا.. زیر سایه مامانی و بابایش 120 ساله بشه . از طرف من یه ماچ آبدار بکنش .بازم به ما سر بزنید
سحرمامان آمیتیس
5 تیر 91 13:26
سلام ساراجونم خوبی؟ساراچقدرنازشده الهی قربونت بشه خالهبمیرم برات انقدردردکشیدی خیلی بده بچه دردمیکشه قشنگ درکت میکنم آمیتیس تا5ماه وحشتناک دل درد داشت وگریه میکردآدم میخوادهمه یدردنیاواسه خودش باشه ولی نی نی دردنکشه.عسل خاله هرروزعکس هات روکه مامانیت واسمون ایمیل کرده توشرکت میبینم وکلی ذوقت رومیکنم خاله ببخشیددیرشدولی زودی میایم دیدنت
سحرمامان آمیتیس
5 تیر 91 13:27
راستی عسل خاله مبارک باشه ختنه شدی عاشقتم با اون لباس خوشگلت
مامان اميررضا كوچولو
9 تیر 91 16:46
سلام عزیز دلم یه ماهه شدنت مبارک فرشته ی ناز الهی 120 ساله بشی خاله جون