دو ماهگیت و یه مهمونی کوچولو با حضور چند تا از همکارای عزیزم
کیان گلم سلام عزیزم.
قبل از همه چیز دو ماهگیت مبارک نفسم .
روز 12 تیر ماه یعنی دو روز پیش چند تا از دوستام ( همکارام ) اومدند دیدنمون.
از همشون سپاسگزارم
خیلی از دیدنشون خوشحال شدم آخه دلم برای همشون تنگ شده بود . خاله سحر آمیتیس با خودش نیاورده بود . چقدر من و تو به دلمون صابون زدیم که آمیتیس می بینیم
تو هم پسر خوبی بودی یه کوچولو نق نق کردی ، بعدش کارخرابی کردی مجبور شدوم دوستامو تنها بزام برم جاتو عوض کنم ( البته متینه هم فضولی می کرد و همش می خواست تو رو ببینه ) . بعدش همش بغل سحر جون بودی و تو بغل سحر جون هم خوابیدی .
چند تا عکس انداختیم که برات گذاشتم تا ببینی .
اونروز هم می خواستم ببریمت واکسنتو بزنی که به روز بعد موکول شد و چه روز بدی بود . حالا عکسارو ببین برات تعریف می کنم .
اینجا یکم نق نق کردی و خاله سحر ماهرانه تو رو آروم کرد
و تو بغلش خوابیدی و طبق عادت دستت زیر چونت بود
بعدش بیدار شدی
موقع عکس انداختن دوباره خوابیدی
دوستای گلم از سمت راست : میناجون ، متینه جون، سمیه جون ، سحر جون ،نیکو جون ، مقمیک جون و خودم
باز هم از حضور تک تکشون ممنونم