کیان عزیزمکیان عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 11 روز سن داره

برای کیانم ، هدیه ی ناب خدا

خیلی دلتنگم کیانم

1391/8/18 9:32
نویسنده : مامان سارا
598 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز مامان سلام

امروز پنجشنبه و من ناچاراً اومدم شرکت ، ( مثلاً پنجشنبه ها تعطیلم ). امروز دیگه شما رو نبردم خونه مامان جون . آخه بابایی امروز خونس و شما رو نگه داشته . چند لحظه پیش بابایی زنگ زد و من بات کلی حرف زدم ( عشقم هر روز تا ساعت 10 می خوابی ولی امروز بابایی رو از ساعت 8:30 - 9 بیدار کردی نیشخند)

کیان عزیزم تو این مدتی که وبلاگتو ساختم و برات خاطراتتو می نویسم سعی کردم هیچ وقت چیزای غمگین برات ننویسم تا ذره ای غمدار نشی که مامان از غم تو می میره .36_1_44.gif

ولی پسر مامان می دونم الان که این پست و می خونی حتماً انقدر بزرگ شدی که بدونی زندگی همیشه زیباست و تو همیشه خوشحالی ولی بعضی روزها شاید از غم دیگران غمگین باشی . دیروز وقتی داشتم به کامنت های وبلاکتو جواب می دادم به وبلاگ یکی از مامانا برخوردم که بعد از خوندنش خیلی منقلب و غمگین شدم .

فرشته مامان ، فرشته خاله زینب ( مامان وبلاگی که گفتم ) خیلی زود تنهاش گذاشته و رفته پیش خدا و خاله زینب خیلی تنهاست .

کیان مامان بهت التماس می کنم تا وقتی مامان زندس تنهاش نزاری که یه لحظه بدون تو بودن محاله .

همیشه از خدا خواستم و الان باز می خوام که از عمر من کم کنه و به عمر تو اضافه کن نفس مامان .

فرشته عزیز مامان برای غم خاله زینب دعا کن و از خدا بخواه که یکی دیگه از فرشته هاشو واسه خاله زینب و خاله الهام و خاله نفس و همه خاله هایی که منتظرن بفرسته . آمین

عشقم دلم برات تنگ شد . پنج شنبه ها ساعت کاری تا 1 و من زودی می بینمت . پس تا اون لحظه به خدای فرشته ها می سپرمت فرشته مامان .Kisses

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان محمد و ساقی
18 آبان 91 20:29
سلام سارا جون.وای دلم خیلی گرفت.آخه چرااااااااااااااااااااا؟
بیچاره مامانش.خدا بهش صبر بده
واسه شما هم خیلی ناراحتم به خاطر مشکل بیماری که پیش اومده.ایشا... زود رفع بشه عزیزم


براش دعا کن خانومی ، منم دیگه با این معده درد کلافه شدم، باید برم لاپارسکوپی . می تررررررررررسم دوستم
سارا مامان امیرکیان
18 آبان 91 20:47
سلام سارا جون. خوبی؟ با سرکار چطوری؟ حتما دوری از کوچولوت خیلی اذیتت میکنه منم تا یکماهه دیگه باید برگردم.


سلام سارا جون ، امیر کیان گوگولی چطوره ؟ راست می گی ؟ می بینی چه زود این 6 ماه گذشت ؟ انشاا.. به سلامتی . پس لطفاً روزهای با امیر کیان بودن رو حسابی حال کن . از طرف منم ببوسش
نرگس
20 آبان 91 0:41
سلام گلم. انشاالله به سلامتی خدا حفظش کنه.راستشو بخوای منم باید از اوایل بهمن برگردم سر کار ولی نگران دخترم ترانه هستم. میترسم بیقراری کنه. گل پسر شما اذیت نشد؟بیتابی نکرد؟پیش مامان جونش میزارینش؟وقتی از سر کار میاین انرژی دارین به قند عسل برسین؟ببخشید این همه سوال کردما شرمنده. اگر وقت کردین ممنون میشم جواب بدین.مرسی بوس.


سلام عزیزم ، مرسی که به وبلاگ جوجه من سر زدید .
این حرفا چیه ، هرچی سوال داری بپرس مادر
راستشو بخوای خودم بیشتر اذیت می شم . کیان پیش مامان جونش داره بهش خوش می گذره مامانمم از اینکه کیان پیشش خیلی داره حال می کنه ( البته فعلاً اگه آقا کیان با زحمتاش مامان جونمو اذیت نکنه ) کیان بیقراری نمی کنه ولی پنج شنبه و جمعه هایی که پیش هم بیشتر هستیم شنبه هاش هم کیان اذیت می شه هم خودم .
.

خاله نفس
22 آبان 91 16:12
وای سارای عزیزم این چه پستی بود!!! رفتم وب زینب جونو دیدم اصن اشکام بند نمیومد نمیفهمم چجوری داره تحمل میکنه و نمیدونم چجوری خدا دلش اومد....... خدا صبرش بده چی دارم بگم جز این!!! از تو هم ممنونم که انقد بفکر دوستاتی واقعا" شرمنده میکنی آدمو! اون پسملیه هندونه ایه منو بماچ و بعدم خصوصیت رو چک کن
زینب (مامان فرشته آسمونی امیرعباس)
27 آبان 91 19:19
سلام سارا جونم...
انشالله زودی خوب بشی گلم ...یکه خوردم وقتی دیدیم نوشتی حالت بد بوده ... اس ام اس دادم جواب ندادی...
مرسی از اینکه به یاد من و الهام هستی ...
از اینکه دوست خوبی مثل شما دارم خیلی خوشحالم... انشالله که خدا همیشه کیان عزیز و برات نگهداره


سلام زینب جون
ممنونم از احوالپرسیت . شرمنده نتونستم جواب اس ام استو بدم . این روزها درگیر بیمارستانها و مطلب های دکترام بخدا ..
انشاا... به حق مظلومیت امام حسین (ع) همه مریض ها شفا پیدا کنن و کسی درگیر بیمارستانهای بی در و پیکرکه هیچ کس درست جواب آدمو نمی دن نشه چه خصوص چه دولتی .
به زودی برمی گردم بدون صفرا