روزهایی که گذشت : 28 صفر و نذری مامان جون اینا
سلام فدای تو بشم ، پسر گلم
روزهایی که با هم داشتیم و گذشت :
روز 28 صفر مامان جون اینا نذری داشتند ( آش جو ) از شب قبلش موندیم خونه مامان جون برای کمک کردن
سر دیگ کلی دعا کردیم و آش هم زدیم ، سال گذشته تو دلم بودی و هنوز به دنیا نیومده بودی ، یادمه برای سلامتی تو دعا کردم و نذر کردم سال دیگه یه چیزی از آش مامان جونو من بخرم . خدارو شاکرم که پسر عزیزم سالم به دنیا اومد و امسال نذرمون رو ادا کردیم .
برای همه دعا کردیم ولی یکیش ویژه بود اونم نی نی دار شدن خاله زینب ( دوست وبلاگیمون ) ، خیلی یادش بودم ( انشاا... به حرمت امام حسن مجتبی (ع) تا سال دیگه خاله زینب نی نی دار شده .
البته برای نفس جون ، الهام جون ، و همه مامانای نی نی وبلاگیمون دعا کردیم .
امسال چون طبقه بالای خونه مامان جون خالی شده ( مستاجرشون رفته چون آقا جون تصمیم داره خونه رو بسازه ) بنابراین دیگه تو حیاط نبودیم و قندیل نبستم و آش رو بردیم طبقه بالا .
تو و دیگ آش و دسته ملاقه که تو دهنته
آقا جون عزیزم ، نذرتون قبول