کیان عزیزمکیان عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 9 روز سن داره

برای کیانم ، هدیه ی ناب خدا

شمارش معکوس برای اینکه پاهای کوچولوتو توی دنیای بزرگ بزاری

  مامان الان ساعت ١٢:٤٩ شبه و من و بابایی و شما بیداریم . بابا داره تلویزیون نگاه می کنه  ، من دارم برات می نویسم  و شما هم دارین پشتک  و موج مکزیکی می زنید عزیز مامان امروز ٣٠ فروردین ماه و شمارش معکوس برای اینکه پاهای کوچولوتو تو دنیای بزرگ بزاری داره شروع می شه . قدمت رو چشمام مامانم منتظرتم .  ( ١٣ روز دیگه ) بزار از احوالات خودم برات بگم : روزها بر طبق عادت (‌که هر روز سرکار می رفتم ) ساعت ٦ یا ٦:٣٠ صبح بیدارم تا ساعت ٩ صبح روی مبل دراز می کشم   و تلویزیون نگاه می کنم تا دوباره خوابم ببره ، چشمام که سنگین شد می رم تو تختخواب و تا ساعت ١١ گاهی ١٢ ظهر خوابم . شبها هم تا...
30 فروردين 1391

تولدت مبارک عشقم ( 23 فروردین تولد بابای آقا کیان )

مجید عزیزم در ستاره بارانِ میلادت میان احساس من تا حضور تو حُبابی است از جنس هیچ از دستان من تا لمس نگاه تو آسمانی است به بلندای عشق جشن میلادت را به پرواز می روم دراین خانگی ترین آسمانِ بی انتها آسمانی که نه برای من نه برای تو که تنها برای “ما” آبیست       تولدت مبارک   همه زندگی من ( کیان مامان امروز من و خاله مهناز به بهانه خرید برای خاله ، بابایی رو بردیم خیابان فلسطین برای خرید عینک آفتابی ( آحه اونحا بورسشه ) چندتا مغازه اول بابایی برای خاله عینک انتخاب می کرد بعد مجبور شدم بهش بگم برای کادوی تولد خودش اونجا رفتیم تا برای خودش انتخاب کنه ولیکن بابایی...
23 فروردين 1391

انتخاب نام برای فرشته کوچولو

سلام پسر عزیزم ، بالاخره من و بابایی برایت اسم انتحاب کردیم   . . تو تعطیلات عید مامان جون اینا اومده بودند خونمون عید دیدنی و همنون موقع تصمیم گرفتیم اسمتو قطعی کنیم از بین اسم های زیادی که برات انتخاب کرده بودیم ، اسم های سورنا ، بهداد و کیان کاندید شدند . اول خاله مریمت اسم ها رو کاغذ نوشت که قرعه کشی کنه ولیکن مامان جون و باباییت با اسم کیان موافق تر بودند بنابراین با موافقت من و بابایی و بقیه تصمیم گرفتیم اسم نازت کیان باشه . کیان به معنای پادشاه بزرگ می باشد . امیدوارم از اسمت خوشت بیاد . بعد از انتخاب نهایی اسمت ، خاله مریمت اسمت رو کاغذ نوشت و باباییت هم بعد از وضو گرفتن یه یادداشت...
14 فروردين 1391

سال نو مبارک

چگونه بگویم نوروز مبارك باد وقتی لحظه های سنگین انتظار خسته از ایستادن در پشت پنجره نگاهم زانو زده اند نوروز  من فقط با آمدن تو و استشمام عطر پیراهنت نوروز می شود وقتی آمدی قلك لبخندهایم را كه سالهاست در كنج دلم كاشته ام به تو هدیه خواهم داد ... می دانم که می آیی و آن روز زیاد دور نیست ...  عزیز دلم ، منو بابایی سال نو رو بهت تبریک می گیم و منتظر رسیدن بهار زندگی تو هستیم . دوستت داریم پسر عزیزم. ...
11 فروردين 1391

اتاق فرشته کوچولوی مامان , خرید سیسمونی و هدیه ها

به اتاق فرشته کوچولو خوش آمدید من و آقا کوچولو از آقاجون و مامان جون بخاطر خرید همه این چیزهای خوشگل و سیسمونی خیلی تشکر می کنیم . همچنین از بابا مجید ، عمو محمد ، خاله مهناز و خاله کوچولو مریم که در زمان خرید با ذوق به انتخاب ما کمک می کردند هم تشکر می کنیم . انشاا... جبران می کنیم .   اسباب بازی هات عشقم   این عنکبوتو عمو امیدت بهت هدیه داده این دوچرخه رو مامان جون از کربلا برات سوغاتی آورده   لباس هاتو ببین عزیزم که همشون چقدر کوچولون ...
28 اسفند 1390

خداحافظی با پارس آنلاین و دوستان و همکاران عزیزم ( البته موقت )

پسر عزیزم ، مامانی چند روز پیش با دوستاش و همکاراش خداحافظی کرد . دوستان عزیز زحمت کشیدن برای شما ومن هدیه گرفتن . از محبت تک تکشون سپاسگزارم وامیدوارم فرصت جبران داشته باشم . عکس هایی از خداحافظی بادوستان و همکاران عزیزم ( تاریخ 24/12/90 چهارشنبه ) سفره هفت سین که هر سال تو شرکت و تو بخشمون می چینیم الهام جون وقت داشت به گلدونی که برای من و تو هدیه آورده بود آب می داد من و متینه جون ( معروف به عمه موتی ) ، پارک فن آوری من و مژده جون هدیه هایی که همکارام زحمت کشیدن نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آباد...
28 اسفند 1390

سلام همه زندگی من

  سلام پسر عزیزم می دونم الان اگه به تاریخ این پست و پست قبلی نگاه کنی ممکنه بگی مامانم یک ماهه به وبلاگم سر نزده ولیکن شرمنده مامانی ، خواهش می کنم ناراحت نشو  . نو هر لحظه و هر ثانبه در قلب و وجود منی و من هیچ وقت غافل از یادت نیستم . ولی این ماهِ آخر سال خیلی سرم شلوغه و دلیل دیگش این بود که تقریباً دو هفته ای مریض   بودم  ( سرماخورده بودم  ) و سرکار نمی رفتم . از طرفی خانه تکونی عید هم بود  که مامان جون و خاله مهناز زحمتشو کشیدن ( ازشون ممنونم ) و اینکه من تا پایان اسفند ماه سر کار می رم و بعدش مرخصی هام شروع می شده باید کارامو تحویل بدم و گزارشات پایان ماه و سال را تهیه و تحویل بدم  ......
23 اسفند 1390