کیان عزیزمکیان عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

برای کیانم ، هدیه ی ناب خدا

این روزهامون ...

پسرم فقط می خوام بگم که داره خوش می گذره ... تو این تعطیلات ما مسافرت نرفتیم ، فقط چند جا عید دیدنی رفتیم و چند نفر اومدن خونمون عید دیدنی و تقریباً از صبح تا شب رو تو خونه می گذرونیم ( به لطف نداشتن ماشین !!! ) ولی فقط داره خوش می گذره چون تو هستی ... هستی من همیشه باش ... و اما امسال تو اولین عیدی هاتو گرفتی ، بابا می گفت نری باز تو وبلاگ کیان بنویسی که کادو چی گرفتی !!! کیانم ، آقا جون و بابا خشایار عیدی پول دادن خاله آذر، خاله مهناز، عمو امید، خاله سحر برات لباسای خوشگل عیدی گرفتن و کلی عیدی دیگه از عموهای من و عمه و دختر عمه های بابایی .. دست همگی درد نکنه و دوباره سال نوشون مبارک .. ولی اقای همسر من عیدی که گرفتم رو خ...
8 فروردين 1392

شمارش معکوس در اسفند سال 91

کیان عزیزم ، سلام سلامی به شور و اشتیاق این روزها ، اشتیاقی که منجر به ترافیک سرسام آور خیابونا شده شوری که حتی اگه چیزی نمی خواهی بخری باز تو هر مغازه سرک می کشی کیانم ، این روزها به واسطه سن کمت این شور و اشتیاق رو درک نمی کنی ، اگه بدونی این روزها دیدن بچه های کوچولو که گوشه چادر و مانتوی ماماناشونو می کشند به سمتی که فروشنده ای بساط سفره هفت سین چیده  چه دیدنی است ، ماهی قرمز تو تنگ ، سبزه های پر و کچل ، تخم مرغ های رنگی ،سمنو ، سنجد و سیر و سماق ... آره پسرکم ، اینا هفت سین سفرۀ نوروزی ما ایرانی هاست ، به همون زیبایی و شکوه درخت کریسمس و سورتمه و بابانوئلی که چند روز پیش تو آتلیه سها باعث شده بود از دیدنشون چشمات...
28 اسفند 1391

صـدای پـای بـهار می آیـد ...

بهار که می آید، دستان باد بوی شکوفه می دهد جوانه های تک درخت باغچه، با نوازش نسیم جان می گیرند آرام و آهسته خدایا، رویش یک دانه تمام عظمت تو را فریاد می زند من یقین دارم بهار می آید اما این را هم می دانم که او فقط بهانه ایست برای رویش! دلی که بهاری باشد برای رویش از او اجازه نمی گیرد، هر جا باشد بهار را به آنجا می کشاند بارها دیده ام بهار، به عادت تکرار، میهمان دلهایی شده تا بهانه رویش شود بهار عاشق بود و زمین معشوق عشق بی تابی می آورد و بهار بی تاب بود زمین اما آرام و سنگین و صبور و بهار پرده از عاشقی برداشت آن هنگام که رازش عظیم گشت و عشقش هویدا و جهان حیرت کرد بوی باران،...
22 اسفند 1391

وقتی که ...

وقتی که قلب‌هایمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هایمان‌ میشود، وقتی نمیتوانیم‌ اشک هایمان ‌را پشت‌ پلك‌هایمان‌ مخفی كنیم‌ و بغض هایمان ‌پشت‌ سر هم‌ میشكند ... وقتی احساس‌ میكنیم بدبختیها بیشتر از سهم‌مان‌ است و رنج‌ها بیشتر از صبرمان ... وقتی امیدها ته‌ میكشد و انتظارها به‌ سر نمیرسد ... وقتی طاقتمان تمام‌ میشود و تحمل مان‌ هیچ ... آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم و مطمئنیم‌ كه‌ تو فقط‌ تویی كه‌ كمكمان‌ میكنی ... آن‌...
17 اسفند 1391

چکاپ ده ماهگیت

قدت 75 سانت شده وزنت 8کیلو 950گرم با چکاپ دکتر منصوری ، مشخص شد که الحمداا.. همه چیز در شما نرمال و خوبه هنوزم سوپ میکس شده من و له شده مامان جونو می خوری ، شیرخشک نان 2 هنوز بهت میدیم ، از ماه قبل سرلاک گندم و موز به عنوان تنوع تو برنامه صبحونه هات اضافه شده هنوزم 25 قطره آ.د ، 25 قطره مولتی ویتامین و 15 قطره آهن باید بهت بدیم وقتی داری غذا می خوری از بس ما بهت گفتیم کیان هام بخوره ، خودت موقع خوردن با هر قاشق که تو دهنت میره می گی هاااااااااااااام در حال حاظر 6 تا دندون داری ، دوتا پایین که من عاشقشونم و چهارتا بالا ( علائمی از روئیدن دندون دیگری مشاهده نشده ) هنوزم با خوندن آقا جون قر و دست دستی و رقصت پابرجاس...
15 اسفند 1391