روزهامون اینطوری می گذره...
روزهامون اینطوری می گذره که صبح تا بعد از ظهر فقط مشغول تو هستم ... صبحانه می خوریم ، بعدش حتما تعویض لباس لازم شدی !!! بازی تا نزدیک های ظهر ، ظهر که می گم 1 ، 2 ظهر منظورمه بعد ناهار ، بازم عوض کردن لباس، بعدشم حتماً دیگه خسته شدی و با یکم غرغر شیر می خوری و تا ساعت 4 یا 5 می خوابی . تو اون چند ساعتی که خوابی من حسابی به کارام می رسم !!!! ( فکر کردید می خوام بگم حسابی استراحت می کنم !!! ) بعدش هم با هم می ریم پارک ... الناز دختر خاله ات رو چند روزی آوردیم خونمون و حسابی با هم بازی می کردید.... بعداز ظهرها هم سه تایی می رفتیم پارک ... حسابی شیطون شدی ، بعضی وقتا حسابی از دستت کفری میشم !!! دوست دارم گریه کنم !!! ولی باز من...
نویسنده :
مامان سارا
19:14