کیان عزیزمکیان عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 13 روز سن داره

برای کیانم ، هدیه ی ناب خدا

عکست در مجله نی نی + و مشهوریت و محبوبیت

کیان عزیزم ، تقریباً یک ماه پیش خاطره نام گذاری و یکی از عکساتو ایمیل کردم برای مجله نی نی + ( این مجله رو از زمانی که تو دلم بودی می خوندم ) . دیروز اتفاقی از دم کیوسک روزنامه فروشی که رد می شدم یادم افتاد که باید شماره جدید این مجله آمده باشه ، یکی خریدمو اومدم خونه . داشتم صفحاتشو ورق می زدم که دیدم اااااااااااااای جون دلم عکس عشقمو با داستان نام گذاریش چاپ کردن   این مجله رو تو آلبوم خاطراتت یادگاری نگه می دارم . چند تا عکسم ازش گرفتم   قلب سارا ، عاشقتم ...
17 دی 1391

وقتی دوست و هم بازیت جاروبرقی بود

کیانم سلام ، مامانی خوبی ؟ عشق من که من بی نهایت عاشقتم . الان سر کارم و خیلی هم دلم برات تنگ شده . با یه دست دارم تایپ می کنم با یه دست خونه مامان جونو گرفتم   ای قربون صدات برم که الان داری تلفنی با مامان حرف می زنی عشق مامان 12 دی ماه رفتیم چکاپ ماهانه : قدت ( که من قربون قدت بشم ) شده 71 سانتی متر وزنت ( که من باز فدات بشم ) شده 8کیلو 400 گرم  ( چرا توپول نمی شی جوجه مامان ) و دور سر 5/45 که دکتر گفت خیلی عالیه ( ای قربون مغز و سر کوچولوت بشم ) کارای جدید که می کنی : جیغ بازی من می گم کیان بیا با هم جیغ بازی کنیم 1 , 2 , 3  جیییییییییییییییییغ بعد از چند ثانیه توهم جیغ می کشی  تا جاییکه ...
17 دی 1391

یه روز خوب با ماهان گوگولی

کیان مامان ، دوباره سلام چند روز پیش یعنی جمعه برای ناهار مزاحم عمو سعیدینا ( دوست دوران مدرسه ای بابا ) شدیم ، آقا ماهان پسرشون که الان شده 2 سال و دو ماهش حسابی جیگر شده ما وقتی شما 40 روزه بودی عمو سعیدینا رو دیدیم و الان ماهان واسه خودش جوجویی شده دستشون درد نکنه حسابی تو زحمت افتادن ، منیره جون (مامان ماهان ) دوباره با دستپخت خوشمزه اش باعث شد که ما چند کیلویی اضافه وزن پیدا کنیم  دستپختش واقعاً خوشمزه است مثل ماماناست مثل من  ( خوب چیه  ) انقدر بهمون خوش گذشت که تا نزدیکای شب اونجا بودیم وااااااااای ماهان می اومد روبه روی تو می نشست و صداشو نازک می کرد می گفت جااااااااااانم آخه فینگیلی ... چیکا...
12 دی 1391

هشت ماهگیت تموم شد ماه من

کیان عزیزم سلام مامانی امروز شدی 8 ماه و 1 روز و 2 ساعت و 9 دقیقه و 32 و 33 و 34 و 35 و .... ثانیه ااااااااااااااااااااااااااالهی مامانی فدات بشه عشق همیشگی و جاودانی من امروز وقت دکتر داری برای چکاپ 8 ماهگیت می دونی این روزها چقدر دوستاشتنی شدی ؟!!! دو تا دندونات هر روز بیشتر داره خودنمایی می کنه  چهار دست و پا میری و بعد از چند لحظه فراموش می کنی چطوری داشتی چهاردست و پا می رفتی و شروع می کنی به خزیدن عاشق جعبه دستمال کاغذی ، کنترل ، موبایل ، تلفنی می تونی به مبل یا دیوار تکیه بدی و بایستی و تمام تلاشتو می کنی که نیوفتی یاد گرفتی دعوا کنی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! آقا جون همیشه برات می خونه و اگه ن...
12 دی 1391

هدیه برای تو که دندون در آوردی

کیان مامان ، سلام عشقم ، دل مامان الان پر کشیده و پیش تو اومده ( هر وقت خیلی بی قرارتم دوست دارم بیام تو وبلاگت ، راستش حالمو بهتر می کنه ) هدیه بابا خشایار به مناسبت دندون در آوردنت کیانم ، بابا خشایار چند روز پیش یه اس ام اس برای بابایی فرستاد با این متن که مبلغ 300,000 هزار تومان به مناسبت دندون در آوردن کیان شاه به حساب شما واریز شد ااااااااااااااااااااای جونم بابا خشایار  ولی هر دندونو 150,000 تومان حساب کردید  تو این اوضاع گرونی که ایمپلنت یه دندون کمه کم 2,000,000 تومان آب می خوره ، شما دندون کیانو چند حساب کردید    شوخی کردم ، چون می دونم نت اداره پدرشوهر گرامی قطع...
6 دی 1391

فقط یک لحظه

کیانِ مامان یادت باشه                    باید که عشق ورزید باید که مهربان بود                                                     زیرا که زنده بودن هر لحظه احتمالیست     ...
5 دی 1391

اولین شب یلدا

امسال چه زیباست شب یلدای من طولانی ترین شبی که با تو هستم و از یادآوری نگاه پر مهرت شب سیاهم لبریز از نور عشق میشود کیانم یلدا مبارک کیان عزیزم ، شب یلدای پارسال شما تو دل مامانی بودی و اون شبٍ یلدا اولین بار حرکتتو حس کردم ( یادش بخیر ) و یلدای امسال ، کنار ما هستی و طولانی ترین شب سال رو کردی زیباترین شب سال روزٍ شب یلدا  من مجبور بودم برم سرکار و شما و بابا مجید خونه بودین . چون می دونستم بابا با شما که خرید برای شب یلدا نمی ره حسابی شرمنده اش کردمو  و خودم خریدارو کردم . آجیل و انار و میوه و شیرینی ...  ( چون هندونه سنگین بود نخریدم ) ...
3 دی 1391

درد دل با کیان

می نویسم فقط برای زیباترین هدیه ام از خدا سلام کیان آسمونی من می نویسم برای تو امید زندگیم پسرم این روزهایم شده سراسر خاطره و استرس و دلواپسی و دلتنگی برای تو و توکل به خدا می نویسم فقط برای زیباترین هدیه ام از خدایی که به او توکل کردم این روزها بسیار دلگیرم از زمانه ای که نمی دانم چرا اینچنین سختگیرانه پیش می رود به تازگی روزها اینجا پشت میز نشسته ام و همچنان که به کارهای پر تراکم شرکت مشغولم ، در میان افکار متلاطم ذهنم به تو می اندیشم به خنده های بی دغدغه ات ، به نیازی که به من داری ،گاهی اصلاً از من جدا نمیشوی ، و گاهی هیچ اعتنایی به من نمی کنی عکس ات در پس زمینه دسک تاپ ، منو به ...
29 آذر 1391