کیان عزیزمکیان عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 2 روز سن داره

برای کیانم ، هدیه ی ناب خدا

فرشته کوچولوی مامان (وقتی یک سانتی بودی )

♥ فرشته کوچولوی مامان سلام ، فرشته ای که از طرف خدا اومدی و من هنوز نمی دونم دختری یا پسر هر چی هستی بدون که خیلی دوستت دارم ♥ فرشته ی عزیزم می خوام برات بنویسم که بعدها بخونی و بدونی که چقدر دوستت داشتم و بدونی چقدر لحظه به لحظه منتظر دیدن روی گل تو بودم   ♥ هدیه دوست داشتنی مامان  من از تاریخ نوزدهم شهریور ماه بعد از اینکه آزمایش دادم و جوابشو دیدم فهمیدم خدا به من و بابایی یه هدیه دوست داشتنی یعنی تو رو داد . راستشو بخوای من و بابایی اصلاً آمادگیشو نداشتیم و وقتی از آزمایشگاه اومدم بیرون تا خونه یه حسی داشتم که تا بحال تجربه نکرده بودم ، هم خوشحال بودم  و هم شوکه ! دو...
5 دی 1390

شب یلدا

یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت عزیز دلم سلام. یلدای سال 90 ، اولین یلدایی است که تو پیش ما هستی ، خیلی هم نزدیک به منی و فکر می کنم تنها یلدایی که اینقدر به هم نزدیک باشیم فقط همین یلداست ، چون یلداهای دیگه تو کنارمی ولی این یلدا تو وجودمی . امیدوارم یلداهای زیادی را با هم تجربه کنیم . پسر عزیزم حتماً زمانی که این خاطراتو می خونی دیگه می دونی یلدا به چه شبی گفته میشه . من و بابایی اولین یلداتو تبریک می گیم وعاشقانه دوست داریم . ...
3 دی 1390

پسر خوش قدم مامان

عزیز دلم سلام من الان شرکتم و خیلی سرم شلوغه ولیکن دلم نیومد این خبر خوش بهت نگم . البته بارها تو این مدتی که تو دل مامانی هستی خبرهای خوبی بهمون رسیده (از بسه که پسر گلم خوش قدمی )  و امروز هم یه خبر خوب دیگه بهم رسید . چند هفته پیش از طریق سایت عتبات عالیات برای خودم و بابایی و خاله آذر و مامان جون و آقا جون ثبت نام کرده بودم که امروز متوجه شدیم ثبت نام ما تایید شده و ما تو قرعه کشی برنده شدیم ، من اینو می زارم به این حساب که تو یه پسر خوش قدمی چون این قضیه چند بار بهم ثابت شده . عسلم فعلاً  تا بعد . ...
21 آذر 1390

بدون شرح ( صدرا کوچولو )

پسر عزیزم سلام  مامانی این عکسی که داری می بینی صدرا کوچولو پسر یکی از همکارام ( مهدیه جون ) . طفلکی صدرا  از میخ آویزونش کردن . ولی چند تا از عکس های دیگه صدرا را ببین که چقدر گوگولی . طفلکی مریض شده . انشاءا.. زودتر خوب بشه . ...
16 آذر 1390

18 هفتگی و تولد ها

سلام پسر گلم امروز 13 آذر ماه ،  آخرین ماه پاییزه  و شما الان 18 هفته و 4 روزه هستی ( الهی قربونت برم که انقدر کوچولویی نفس مامان ). عسل مامان خاله مریمت 26 این ماه به دنیا اومده و چون محرمِ ما نمی تونیم براش جشن تولد بگیریم ولی از اینجا از طرف خودم و تو بهش تبریک می گیم . ( خاله مریم عشق منه و امسال 15 ساله می شه ) پسر گلم ، بزار برات بگم هر کدوم از اعضاء خانواده مامانی و بابایی تو چه ماهی به دنیا اومدن : به ترتیب ماه های سال برات می نویسم : فروردین :    تو این ماه خیلی ها به دنیا اومدن اول فروردین مامان جون ( مامان من ) و مامان جون ( مامان بابایی که خدا رحمتش کنه ) و خاله سمیه به دنیا او...
13 آذر 1390

جنسیت فرشته مامان معلوم شد

نازنیم ، چقدر برای این روز ،  لحظه شماری کردم که بدونم   یا بالاخره روز سه شنبه 8/9/90 رفتم سونوگرافی و معلوم شد که شما یه آقا پسر نازی که مامان از همین الان عاشقت شده . پسر گلم ، یه اعتراف می کنم امیدوارم ناراحت نشی . من دوست داشتم نی نی دختر باشه ولی الان که پسری واقعاً عاشقتم و خوشحالم که پسری . زمان سونوگرافی بابا پیشم نبود ( کارش داشت نمی تونست بیاد) وقتی بهش زنگ زدم از خوشحالی بال درآورده بود . از جلوی ساختمان آزمایشگاه زنگ زدم به مامان جون ، به خاله آذر ، خاله مهناز ، زن عمو فروغ ، خیلی از دوستام و همکارام هم که می دونستن خودشون زنگ می زدند . نیم ساعتی اونجا بودم و داشتم تلفنی صحبت می کردم . بعد رفتم دنیا...
13 آذر 1390

عروسی عمو امید

عسل مامان سلام ببخشید که مامان زیاد وقت نمی کنه برات بنویسه  ولی هر بار که برات بنویسم زیاد برات حرف دارم که بزنم . عزیز مامان دیروز با خاله صبا ( از همکارای مامانی تو پارس آنلاین ) صحبت می کردم ، خاله صبا الان تو کیش زندگی می کنه . خاله صبا الان یه دختر نانازی به اسم باران داره که تقریباً ١١ ماهشه خاله صبا همیشه منو تشویق می کرد تا زودتر بچه دار بشیم و وقتی شنید که خدا تو رو به ما داده خیلی خوشحال شده بود . دیروز که با خاله صبا صحبت می کردم خیلی سراغتو می گرفت و دوست داشت که من و بابایی چند روزی بریم کیش پیششون . خاله می گفت باران سرخک گرفته ( الهی ، جانم ، دلم برای بچه ها که مریض می شن می سوزه  ) فرشته کوچ...
12 آذر 1390

روزی که برای اولین بار صدای قلبتو شنیدم

فرشته کوچولوی مامان سلام بالاخره بعد از چند روز فرصت کردم که بات تنها باشم و با هم حرف بزنیم ، چند هفته بیشتر نمونده تا مامان بفهمه که فرشته کوچولوش دختر یا پسر  عزیز دلم پنجشنبه که رفته بودم آزمایش غربالگری و سونوگرافی ، دیدمت . تقریباً کامل شده بودی سرت ، بدنت ، دستات و پاهات ...  اون لحظه خدارو شکر کردم که سالمی چون انقدر دلم شور می زد از خانم دکتر پرسیدم و اونم گفت که همه چی طبیعی و نرماله . از همه مهمتر صدای قلب کوچولوتو برای اولین بار شنیدم   مامان قربونت بره که انقدر تند تند قلبت می زد دوست داشتم بابایی هم صدای قلبتو بشنوه ولی نشد . انشاءا... روزی که رفتیم تعیین جنسیت حتماً‌از خانم دکتر خواهش می کنم ک...
10 آبان 1390